حسیبه یک دختر 15 ساله است که در سن خیلی کم عروسی کرده بود و داستان خود را درباره رسیدن به سلامت روانی و یافتن امید با ما به اشتراک گذاشت.
“متاسفانه، اولین نوزاد من فوت کرد. پس از آن، احساس کردم خیلی مجرم هستم و نمی توانم خودم را ببخشم. خوشی من به غم و اندوه تبدیل شد، و احساس میکردم که همیشه در افکارم غرق میشوم. من افسرده شدم.من نمی توانستم هیچ کاری در خانه انجام دهم و با خویشاوندانم رفتار خوب نمیکردم. پیش داکتران زیادی رفتم وآمد کردم اما هیچ تغییری صورت نگرفت تا آنکه به پدرم که معلم است گفتم. پدرم به شوهرم گفت که درباره مشکلات صحت روانی شنیده است و بیماری روحی قابل درمان است. او به شوهرم توصیه کرد که مرا به کلینیک صحت روانی ببرد.گام بعدی برای یافتن امیدپس از رفتن به کلینیک افسردگی تشخیص داده شد. بعد از دو سال تداوی حالا من خیلی خوب و خوشحال هستم، و خانواده ام از من حمایت می کنند. من اکنون باردار هستم و منتظر نوزاد جدید هستم. من احساس می کنم در حال حاضر زندگی عادی دارم و امیدوار هستم که آینده ای روشن داشته باشم. ”
اگر برای خواندن بیشتر در مورد صحت روانی کنجکاو هستید و میخواهید داستان های موفقیت بیشتر بخوانید اینجا را کلیک کنید.