یک داستان موفقیت در انکشاف جامعه
حمیرا به زبان خود داستاناش را و این که پروژه انکشاف اجتماعی چهگونه به کودکان وی کمک کرده است تا آموزش ببینند، قصه میکند: من در سال ۱۹۵۷ در یک خانواده فقیر در قریه قزل چشم به جهان گشودم. زمانی که نه ساله شدم، پدرم مرا با احمد نامزد کرد. آن زمان در قریه و حتا در کشور، رسم بود که دختران را پیش از رسیدن به سن بلوغ نامزد میکردند. خانه شوهرم در قریه ترتیجر است و پس از ازدواج، من نیز به قریه ترتیجر رفتم.
در سن سیزده سالگی اولین طفلم را که دختر است، به دنیا آوردم. در حال حاضر من نه فرزند دارم، چهار دختر و پنج پسر. دختر بزرگام بیست و دو ساله است و ازدواج کرده است و پسر بزرگام نوزده ساله است. آنان هر دوی شان بیسواد استند. پسرم دومیام برای کار به ایران رفته است. پسر سومیام پنج ساله است و به مکتب میرود و گاهی هم غیرحاضری میکند. دختر دومیام سیزده ساله است، ولی من نمیخواهم وی پیش از بلوغ ازدواج کند. حالا وی در صنف چهارم درس میخواند. من میخواهم وی با سواد شود و در آینده از دولت تنخواه دریافت کند. در گذشته نظر ما درباره آموزش دختران متفاوت بود، ولی حالا میخواهیم که آنها درس بخوانند و با سواد شوند. اطفال کوچکام همه به مکتب میروند و من آرزو دارم که باسواد شوند و یک آینده بهتر برای خودشان بسازند.
شوهرم خیلی یک آدم خوب است. زمانی که ما ازدواج کردیمُ، وی برای برآوردن مصارف آرد و گوسفنداناش را میفروخت. ولی حالا وی باربری میکند و روزانه حدود صد الی صد و پنجاه افغانی معادل دو الی سه دالر، درآمد دارد. من قالین بافی و گلدوزی یاد دارم، ولی از هشت سال پیش به این طرف حالم خوش نیست و نمیتوانم کار کنم. پسرم از ایران برای ما پول روان میکند و ما آن پول را برای تداوی من و مصارف روزانه استفاده میکنیم. من صبحها زود از خواب برمیخیزم و پس از نماز نان میپزم و آب میآورم.
ما از پروژه انکشاف اجتماعی به خاطر کشیدن پایپ آب از چشمه هندویک بابه به قریه و همچنان به خاطر آوردن گروپهای برقی تشکر میکنیم. من وسایل خانه و لباسها را با استفاده از این آب میشورم و اطفال را حمام میدهم. من دو تا بز دارم و پسر کوچکام آنان را به کوه میبرد تا بچرند و شکم شان را سیر کنند. وی دوست دارد که که بزها را به کوه ببرد و این کار را بر رفتن به مکتب ترجیح میدهد. در حال حاضر از طرف شب در قریه یک جنراتور را روشن میکنند و به مردم برق میدهند. اطفالم در زیر نور برق کارخانگی شان را انجام میدهند. حالا ما آب نوشیدنی پاک داریم که از چشمه هندویک بابه به قریه توسط پایپ انتقال مییابد. پروژه انکشاف اجتماعی در قریه میاندره به مردم جالی بند توزیع کرده است و هیچ کس پس از این در آن قریه به مرض ملاریا مبتلا نخواهند شد.
اگر میخواهید درباره پروژه توسعه جامعه ما بیشتر بخوانید، اینجا را کلیک کنید.https://iam-afghanistan.org/c/what-we-do/development/community-development/